ناامید شدن. (ناظم الاطباء). نومید شدن: در اثنای آن حال محمود را آبله برآمد و فرمان یافت پس برکیارق را نیز آبله برآمد چندانکه از حیات او مأیوس شدند. (سلجوقنامۀ ظهیری، ص 36)
ناامید شدن. (ناظم الاطباء). نومید شدن: در اثنای آن حال محمود را آبله برآمد و فرمان یافت پس برکیارق را نیز آبله برآمد چندانکه از حیات او مأیوس شدند. (سلجوقنامۀ ظهیری، ص 36)
کیپانیدن. (ناظم الاطباء). رغبت کردن. میل کردن: به غیر او مایل نمی شوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315) ، کج گردیدن. خمیده شدن: در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. حافظ. مایل شدن از چیزی، منحرف شدن از تعادلی که قبلاً وجود داشت، همسطحی با آن چیز را از دست دادن: چنان دو کفۀ سیمین ترازو که این کفه شود زان کفه مایل. منوچهری
کیپانیدن. (ناظم الاطباء). رغبت کردن. میل کردن: به غیر او مایل نمی شوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315) ، کج گردیدن. خمیده شدن: در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. حافظ. مایل شدن از چیزی، منحرف شدن از تعادلی که قبلاً وجود داشت، همسطحی با آن چیز را از دست دادن: چنان دو کفۀ سیمین ترازو که این کفه شود زان کفه مایل. منوچهری
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)